لینکی وار
لینکی وار

حفاظت از چند جواب مثبت با هزاران جواب منفی

حفاظت از چند جواب مثبت با هزاران جواب منفی

چند موقعیتی را در نظر بگیرید که نه گفتن خیلی سخت است ! همکارتان که با وی رودربایستی دارید پیش شما می آید و شما را به یک مهمانی شبانه دعوت می کند . شما نه محیط آن مهمانی را می پسندید و نه از رخداد هایی که در آن میهمانی ، مانند مصرف مواد مخدر وجود دارد دل خوشی دارید . یا درخواست یک دوست برای تقلب رساندن در یک امتحان حساس را در نظر بگیرید . یا درخواست برای سرمایه گذاری صوری در یک حوزه غیر سودده ! یا پیشنهاد مصرانه برای پذیرش یک مسئولیت جدید که اصلا در آن تخصصی ندارید . یا پیشنهاد همکاری در یک معامله کثیف از طرف یک دوست قدیمی ! چه شما یک سرمایه گذار باشید ، چه مسئول خرید مایحتاج خانه ؛ چه رئیس جمهور باشید ، چه رئیس مدرسه ؛ مهارت استراتژیکی وجود دارد به نام (( نه گفتن ! )) که باید حتما آن را بیاموزید . تمرکز استراتژیک فقط حاصل انتخاب نیست ، بلکه حاصل کنار گذاشتن گزینه های نامناسب ولو جذاب نیز هست . بار ها شده است که به ما پیشنهاد هایی شده که آن پیشنهاد ها را دوست نداشته ایم وحتی بی شرمانه می دانسته ایم اما به ناچار بله گفته ایم . هر چقدر که می گذرد این سوال در ذهن من پر رنگ تر می شود که واقعا دروسی که در مدرسه و دانشگاه ( مقطع کارشناسی ) خوانده ایم مفید بوده است ؟ و هرچقدر که بیشتر می گذرد تردید من درمورد مفید و موثر بودن آن دروس بیشتر می شود و متاسف تر می شوم که چرا زندگی ام آن گونه صرف / هدر شد . ما خیلی چیز ها خواندیم و خیلی چیز ها حفظ کردیم . از آمیب ها بگیرید تا نوترون . از تانژانت گرفته تا تپه ماهوری ، از هخامنشیان تا مسند الیه ! اما کسی نبود آن روز ها به ما بگوید شما برای آن که در زندگی موفق باشید چه به عنوان یک شهروند چه به عنوان یک مدیر ارشد چه به عنوان عضوی از خانواده ، مثلا باید بلد باشید (( نه )) بگویید و این (( نه گفتن )) بسیار بسیار مهم تر از خیلی از آن دروس است .

ممکن است بپرسید مگر حالا اگر نتوانیم نه بگوییم چه می شود ؟ کسانی که نمی توانند نه بگویند دچار چه مشکلاتی می شوند ؟ دست کم سه مشکل اساسی در کار و زندگی شان بروز پیدا می کند .

1 ـ همواره تعداد زیادی کار پیش روی شان است که باعث پریشانی و استرس می شود .

2 ـ نمی توانند تمرکز کنند و یک کار را به انتها برسانند .

3 ـ چون نمی توانند به تعهداتشان عمل کنند ( به خاطر زیاد بودن تعهدات ) به ورطه زشت دروغ گویی ، پیمان شکنی و توجیه خواهند افتاد .

حال فرض کنید که مساله فراتر از زندگی شخصی باشد . یعنی تصمیم گیران و مدیران ارشد کشور این مهارت را نداشته باشند . برای مثال هزاران پروژه ناتمام نشانه از آن دارد که دولت و مجلس نمی توانند در قبال خواسته ها و تقاضا ها نه بگویند ! اصلا به خاطر دارید یک مسئول در کل کشور جرأت داشته باشد و و به مردم بگوید که آن چه شما می خواهید ، در اولویت کشور نیست و در نتیجه ما اکنون به آن نمی پردازیم ؟

تجویز راهبردی ؛ نه گفتن مودبانه

متمرکز بر کار دیگری هستم . چطور است که ما در زمان الف در این مورد صحبت کنیم . از این طریق ، او احساس بدی نخواهد کرد . با این کار ، شما مستقیما نه نگفته اید و احتمالا تا زمان الف ، مشکل طرف هم حل شده است .

خرید زمان : اجازه بده ابتدا درباره آن فکر کنم ، تا فردا ( یا یک زمان مشخص دیگر ) خبرت می کنم . از آن جایی که یکی از موانع نه گفتن به دیگران ، خجالت از نه گفتن رو در رو است ؛ می توانیم تلفنی ، اس ام اسی و ایمیلی ضمن توضیح موقعیت حود به طرف مقابل ، نه بگوییم .

گزینه ذهنی : ممنون از پیشنهادت ، این رو به عنوان یک گزینه در ذهنم نگه خواهم داشت . در این حالت ما نه 100 % رد می کنیم و نه 100 % تایید . در ضمن به طرف مقابل هم هیچ قولی نداده ایم و هیچ انتظاری ایجاد نکرده ایم ؛ در عین این که سرخورده هم نمی شود .

فرد جایگزین : من بهترین فرد برای کمک در این مورد نیستم . برای این که . . . و چرا از فلانی در این مورد درخواست کمک نمی کنی ؟ این توضیح کمک می کند که طرف مقابل بفهمد ما به دلایل حرفه ای و منطقی وارد این کار نمی شویم .

تاریخچه موضوع : قبلا هم فلانی و فلانی ، این پیشنهاد رو داده بودند ، یا این درخواست رو کرده بودند اما من … در این حالت نیز ما به جای این که مستقیما بگوییم نه ، تاریخچه موضوع را می گوییم . و مشخص می کنیم که چرا با این پیشنهاد یا درخواست ، نه اکنون ، که از دیرباز مخالف بوده ایم و چرا درخواست های قبلی شبیه به این را رد کرده ایم .

مهم ترین مانع ذهنی ما این است که فکر می کنیم نه گفتن ، به معنای بی ادبی است . اگر این مانع ذهنی را کنار بگذاریم و هوشمندانه از تکنیک های بالا استفاده کنیم ، آن گاه زمان و تمرکز بیشتری برای کار های مهم تر خواهیم یافت .

اشتراک گذاری

مطالب مرتبط

دیدگاهی بنویسید