آقایان پیتر ژوهانسون و لارس هال یک آزمایش فوق العاده جالب ترتیب دادند . پانزده جفت عکس از صورت انسان آماده کردند و به تعدادی شرکت کننده گفتند که کدام یک از این دو عکس را دوست دارید ( کدام یک زیباتر است ؟ ) جفت عکس اول ، جفت عکس دوم تا پانزدهم و شرکت کنندگان از بین این 15 جفت عکس به ترتیب گفتند که از هر جفت ، کدام را بیشتر دوست دارند . بعد عکسی را به شرکت کننده نشان دادند و گفتند از میان جفت عکس اول ، شما این عکس را انتخاب کردی . چرا این ؟ هر شرکت کننده ای هم توضیح می داد که مثلا آن فرد چشم زیباتری دارد یا مدل موهایش جذاب تر است یا . . . حال واقعیت چه بود ؟ راستش را بخواهید اصلا آن عکسی که به او نشان داده بودند ، عکسی نبود که شرکت کننده آن را انتخاب کرده بود ! جالب اینجاست که تنها کمتر از ده درصد شرکت کننده ها گفتند که من اصلا این را انتخاب نکرده بودم ! بامزه تر آن که وقتی پس از پایان آزمایش از شرکت کننده ها پرسش شد که اگر تصویرهای اولیه را جابه جا کنیم ، آیا متوجه می شوید ؟ حدود هشتاد و چهار درصد شرکت کنندگان پاسخ دادند که بله حتما !
نگاه تحلیلی ؛ چرا چنین چیزی رخ می دهد ؟
این آزمایش روی موارد دیگر از جمله عطر ، یا در فضاهای دیگر از جمله فروشگاه ها و حتی متخصصان ( پزشکان ) انجام شده و به همین نتیجه رسیده اند . این پدیده ، کوری نسبت به انتخاب یا کورتصمیمی نام گذاری شده است . کورتصمیمی نوعی از یک پدیده وسیع تر به نام توهم درونی است . وقتی ما برای مثال ، الف را نسبت به ب ترجیح می دهیم ، انواع و اقسام دلایل و استدلال را به کار می بریم تا به خودمان ثابت کنیم انتخابمان درست بوده است ! حالا اگر مانند آزمایش آقای ژوهانسون گزینه انتخابی مان را عوض کنند و متوجه این موضوع نشویم ، باز هم با همان قوتی استدلال می کنیم که انگار از ابتدا اصلا همین گزینه را انتخاب کرده بودیم ! این پدیده دو پیام کلیدی برای ما دارد :
1 ـ خیلی اوقات ما نمی توانیم متوجه شویم که اهدافی که نشانه گرفته بودیم و اهدافی که اکنون محقق شده است ، تفاوت دارد . ذهن ما در یک فرآیند ناخودآگاه این دو را یکی می کند تا ما کمتر درد بکشیم .
2 ـ وقتی نتایج تصمیم گیری و یا سرمایه گذاری محقق شد و آن نتایج مطلوب نبود ، دو رویکرد می توان داشت . یا آن تصمیم گیری / سرمایه گذاری را توجیه کنیم ( مثلا می گوییم الان که نگاه می کنم اصلا خوب شد که ما وارد های ـ تک نشدیم . همین حوزه ساختمان کم ریسک تر و بهتر است . یا مثلا به عنوان نمونه ممکن است برای شغل مان ده ها آرزو و هدف داشته باشیم اما بعد از این که رفتیم سر کار ، دیگر توجیه می کنیم که چقدر همین جا خوب است ! )
راهکار چیست؟ مکتوب سازی اهداف پیش از اقدام
ما نمی توانیم برای همه تصمیمات خود ، یک فرآیند آگاهانه ، تحلیلی و مدون طی کنیم . اما برای تصمیمات مهم مان به ویژه مواردی که در بلند مدت قابلیت اصلاح دارد باید دو مساله را رعایت کنیم :
1 ـ قبل از سرمایه گذاری یا تصمیم گیری استراتژیک ، اهداف ، انتظارات و معیار های مان را مکتوب کنیم . تاکید می کنم که مکتوب و مستندشان کنیم .
مکانیزم کاهش فاصله و توجیه تصمیم و انتخاب ، آنقدر حرفه ای و خوب توسط مغز انجام می شود که اگر اصول و ارزش های خود را به خاطر نیاوریم ، شانسی برای رهایی از اشتباه نداریم .مغزمان آن ها را به شکلی توضیح می دهد و توجیه می کند که با آن چه روی داده است همسو شود .
2 ـ بعد از تصمیم گیری و یا سرمایه گذاری استراتژیک ، هم خودمان و هم از طریق افراد مستقل ، بررسی کنیم که آیا بین آن چه محقق شده و آن چه انتظار می رفت تطابقی وجود دارد یا خیر ؟